شد سوار شتر آن کهنه حریف مادر خویش گرفته به ردیف راند جمازه و آن مام نژند اندر آن وادی تاریک فکند نان و آبی بنهادش به کنار بازگردید به نزدیک نگار گفت ‌زالی که ‌دلت را خون ساخت رفت جایی که عرب نی انداخت‌! شب شد و نعرهٔ شیران برخاست پرشد آوای ددان از چپ و راست دست بگرفت زن از هول به چهر مادرانه به لبش خندهٔ مهر زیر لب زمزمه‌ای ساز نمود وز جدایی گله آغاز نمود ملک‌الشعرای بهار : منظومه‌ها : دل مادر : افکندن مادر به وادی‌السباع گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51904