ای خواجه سلام علیک، از زحمت ما چونی؟ ای معدن زیبایی، وی کان وفا چونی؟ در جنت و در دوزخ، پرسان تواند، ای جان کی جنت روحانی، وی بحر صفا چونی؟ هر نور تو را گوید، ای چشم و چراغ من هر رنج تو را گوید، کی دفع بلا چونی؟ ای خدمت تو کردن، چون گل به شکر خوردن زین خدمت پوسیده، زین طال بقا چونی؟ در وقت جفا دل را صد تاج و کمر بخشی در وقت جفا اینی، تا وقت وفا چونی ای موسی این دوران، چونی تو زفرعونان؟ وی شاه ید بیضا، با اهل عمی چونی؟ گوید به تو هر گلشن، هر نرگس و هر سوسن کز زحمت و رنج ما، ای باد صبا چونی؟ ای آب خضر چونی از گردش چرخ آخر؟ وی تاج همه جان‌ها، در بند قبا چونی؟ ای جان عنا دیده، خامش که عنایت‌ها پرسند تو را هر دم، کز رنج و عنا چونی؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۵۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5200