ای بود تو از کی نی، وی ملک تو تا کی نی
عشق تو و جان من، جز آتش و جز نی نی
بر کشته دیت باشد، ای شادی این کشته
صد کشتهٔ هو دیدم، امکان یکی هی نی
ای دیده عجایبها، بنگر که عجب این است
معشوق بر عاشق، با وی نی و بیوی نی
امروز به بستان آ، در حلقهٔ مستان آ
مستان خرف از مستی، آن جا قدح و می نی
مستند نه از ساغر، بنگر به شتر، بنگر
برخوان افلا ینظر، معنیش برین پی نی
در مؤمن و در کافر، بنگر تو به چشم سر
جز نعرهٔ یارب نی، جز نالهٔ یا حی نی
آن جا که همیپویی، زان است کزو سیری
زان جا که گریزانی، جز لطف پیاپی نی
از ابجد اندیشه، یارب تو بشو لوحم
در مکتب درویشان، خود ابجد و حطی نی
شمس الحق تبریزی، آن جا که تو پیروزی
از تابش خورشیدت، هرگز خطر دی نی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۵۷۸
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5202