با هر که تو درسازی، می‌دان که نیاسایی زیر و زبرت دارم، زیرا که تو از مایی تا تو نشوی رسوا، آن سر نشود پیدا کان جام نیاشامد، جز عاشق رسوایی بردار صراحی را، بگذار صلاحی را آن جام مباحی را درکش، که بیاسایی در حلقهٔ آن مستان، در لاله و در بستان امروز قدح بستان، ای عاشق فردایی بر رسم زبردستی، می‌کن تو چنین مستی تا بگذری از هستی، ای سخرهٔ هرجایی سرفتنهٔ اوباشی، هم خرقهٔ قلاشی در مصر نمی‌باشی، تا جمله شکرخایی شمس الحق تبریزی، جان را چه شکر ریزی جز با تو نیارامد جان‌های مصفایی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۵۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5203