ستاره گم شد و خورشید سر زد پرستویی به بام خانه پر زد در آن صبحم صفای آرزویی شبِ اندیشه را رنگِ سحر زد پرستو باشم و از دام این خاک گشایم پَر به سوی بام افلاک ز چشم‌انداز بی ‌پایان گردون در‌آویزم به دنیایی طربناک پرستو باشم و از بام هستی بخوانم نغمه‌های شوق و مستی سرودی سر کنم با خاطری شاد سرود عشق و آزادی ‌پرستی پرستو باشم از بامی به بامی صفای صبح را گویم سلامی بهاران را برم هر جا نَویدی جوانان را دهم هر سو پیامی تو هم روزی اگر پرسی ز حالم لب بامت ز حال دل بنالم وگر پروا کنم بر من نگیری که می‌ترسم زنی سنگی به بالم فریدون مشیری : گناه دریا : پرستو گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/521035