ای بینوا ، که فقر تو ، تنها گناه توست! در گوشه ای بمیر! که این راه، راه توست این گونه گداخته ، جز داغ ننگ نیست وین رخت پاره، دشمن حال تباه توست در کوچه های یخ زده، بیمار و دربدر جان می دهی و مرگ تو تنها پناه توست باور مکن که در دل شان می کند اثر این قصه های تلخ که در اشک و آه توست اینجا لباس فاخر و پول کلان بیار تا بنگری که چشم همه عذرخواه توست در حیرتم که از چه نگیرد درین بنا این شعله های خشم که در هر نگاه توست! فریدون مشیری : ابر و کوچه : فقیر گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/521054