باز کن پنجره‌ها را، که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می‌گیرد و بهار روی هر شاخه، کنار هر برگ شمع روشن کرده ست. * همه چلچله هابرگشتند و طراوت را فریاد زدند کوچه یکپارچه آواز شده ست و درخت گیلاس هدیهٔ جشن اقاقی‌ها را گل به دامن کرده ست * باز کن پنجره‌ها را ای دوست هیچ یادت هست که زمین را عطشی وحشی سوخت؟ برگ ها پژمردند؟ تشنگی با جگر خاک چه کرد؟ * هیچ یادت هست؟ توی تاریکی شب‌های بلند سیلی سرما با تاک چه کرد؟ با سر و سینه‌ء گل‌های سپید نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟ هیچ یادت هست؟ * حالیا معجزه ء باران را باور کن و سخاوت را در چشم چمن زار ببین و محبت را در روح نسیم که در این کوچه‌ء تنگ با همین دست تهی روز میلاد اقاقی ها را جشن می‌گیرد! * خاک جان یافته است ‌تو چرا سنگ شدی؟ تو چرا این‌همه دلتنگ شدی؟ باز کن پنجره‌ها را و بهاران را باور کن فریدون مشیری : بهار را باورکن : بهار را باور کن گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/521084