گلِ نگاه تو، در کار دلربایی بود. فضای خانه پُر از عطر آشنایی بود به رقص آمده بودم چو ذرّه ای در نور ز شوق و شور، که پرواز در رهایی بود. چه جای گل، که تو لبخند می زدی با مهر چه جای عمر، که خواب خوش طلایی بود! هزار بوسه به سوی خدا فرستادم از آنکه دیدن تو قسمت خدایی بود. شب از کرانه دنیای من جدا شده بود که هر چه بود تو بودیّ و روشنایی بود  فریدون مشیری : لحظه ها و احساس : ذرّه ای در نور گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/521173