ای پردهٔ در پرده، بنگر که چه‌ها کردی دل بردی و جان بردی، این جا چه رها کردی؟ خورشید جهانی تو، سلطان شهانی تو بیهوشی جانی تو، گیرم که جفا کردی؟ هم عاقبت ای سلطان، بردی همه را مهمان در بخشش و در احسان، حاجات روا کردی هر سنگ که بگرفتی، لعل و گهرش کردی هر پشه که پروردی، صد همچو هما کردی یک طایفه را ای جان، منشور خطا دادی یک قافله را ناگه اصحاب صفا کردی آثار فلک‌ها را، اجزای زمین کردی اجزای زمین‌ها را، در لطف سما کردی پس من زچه بشناسم از چرخ زمین‌ها را؟ چون قاعده بشکستی، وز درد دوا کردی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۵۹۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5215