ای صورت روحانی، امروز چه آوردی؟ آورد نمی‌دانم، دانم که مرا بردی ای گلشن نیکویی، امروز چه خوش بویی بر شاخ که خندیدی؟ در باغ که پروردی؟ امروز عجب چیزی، می‌افتی و می‌خیزی در باغ که خندیدی؟ وزدست که می خوردی؟ آن طبع زرافشانی، وان همت سلطانی پیران و جوانان را، آموخت جوامردی بگذر ز جوامردی، کان هم زدوی خیزد در وحدت هم دردی، درکش قدح دردی هم همره و هم دردی، هم جمعی و هم فردی هم عاشق و معشوقی، هم سرخی و هم زردی با این همه در مجلس، بنشین و میا با من ترسم که میان ره، بگریزی و برگردی ورزان که همی‌آیی، با خویش مبر دل را کز دل دودلی خیزد، گه گرمی و گه سردی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۵۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5216