امشب پریان را من، تا روز به دلداری در خوردن و شب گردی، خواهم که کنم یاری من شیوهٔ پریان را آموخته‌ام شب‌ها وقت حشرانگیزی، در چالش و می خواری جنی پنهان باشد، در ستر و امان باشد پوشیده تر از پریان، ماییم به ستاری بر صورت ما واقف پریان و زجان غافل در مکر خدا مانده، آن قوم زاغیاری خود را تو نمی‌دانی، جویای پری زانی مفروش چنین ارزان، خود را به سبک باری وان جنی ما بهتر، زیبارخ و خوش گوهر از دیو و پری برده صد گوی به عیاری شب از مه او حیران، مه عاشق آن سیران نی‌‌ بی‌مزه و رنگین، پالودهٔ بازاری از سیخ کباب او، وز جام شراب او وزچنگ و رباب او، وزشیوه خماری دیوانه شده شب‌ها، آلوده شده لب‌ها در جملهٔ مذهب‌ها، او راست سزاواری خواب از شب او مرده، شلوار گرو کرده کس نیست درین پرده، تو پشت که می‌خاری؟ بردی زحد ای مکثر، بربند دهان آخر نی عاشق عشقی تو، تو عاشق گفتاری مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۵۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5219