از جهان تا رشته تابی دسترس باشد تو را هر سر خاری درین وادی عسس باشد تو را چند از آمیزش دریای وحدت چون حباب پرده دار چشم کوته بین، نفس باشد تو را؟ تا تو می لرزی به تار و پود هستی همچو موج قسمت از دریای گوهر خار و خس باشد تو را چشم بی شرم تو سیری را نمی داند که چیست در تلاش رزق تا حرص مگس باشد تو را چون شرر در سنگ، بی برگی تو را دارد ضعیف می شوی سرکش اگر یک مشت خس باشد تو را می شوی افتاده تر، هر چند برخیزی ز جا تا ز مردم دستگیری ملتمس باشد تو را شرم دار از حق، منال از بی کسی چون ناکسان کیست آخر عالم ناکس که کس باشد تو را از گرفتاران خود، صیاد می گیرد خبر فکر روزی، چند در کنج قفس باشد تو را آرزو کرده است آبستن تو را همچون زنان زان ز دنیا هر زمان چیزی هوس باش تو را صرف در پرداز دل کن قوت بازوی خویش در جهان تیره صائب تا نفس باشد تو را صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/52217