ای دشمن عقل من، وی داروی بیهوشی
من خابیه، تو در من چون باده همیجوشی
اول تو و آخر تو، بیرون تو و در سر تو
هم شاهی و سلطانی، هم حاجب و چاووشی
خوش خویی و بدخویی، دلسوزی و دلجویی
هم یوسف مه رویی، هم مانع و روپوشی
بس تازه و بس سبزی، بس شاهد و بس نغزی
چون عقل درین مغزی، چون حلقه درین گوشی
هم دوری و هم خویشی، هم پیشی و هم بیشی
هم مار بداندیشی، هم نیشی و هم نوشی
ای رهزن بیخویشان، ای مخزن درویشان
یا رب چه خوشند ایشان، آن دم که در آغوشی
آن روز که هشیارم، من عربدهها دارم
وان روز که خمارم، چه صبر و چه خاموشی؟
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۰۲
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5226