ز سیما می شود روشندلان را مهر و کین پیدا که در دل هر چه پوشیده است، گردد از جبین پیدا نسازد پرده شب، گوهر شب تاب را پنهان دل سوزان من باشد ز زلف عنبرین پیدا چنین گر چاک سازد سینه ها را زلف مشکینش نگردد نافه سربسته در صحرای چین پیدا یکی صد شد ز خط، حسن لب یاقوت فام او که گردد در نگین دان بیشتر حسن نگین پیدا سخن سنجیده گفتن نیست کار هر تنک ظرفی نمی گردد ز هر آب تنک، در ثمین پیدا به وا کردن ندارد حاجت این مکتوب سر بسته که گردد تنگدستی بی سخن از آستین پدا جگرگاه زمین می شد ز خواب آلودگان خالی اگر آسودگی می بود در روی زمین پیدا سیه رویی ندارد راستی در پی، نظر واکن که این معنی ز نقش راست باشد در نگین پیدا نبود از درد دین، زین پیش خالی هیچ دل صائب به درمان در زمان (ما) نگردد درد دین پیدا صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/52526