در خانهٔ خود یافتم از شاه نشانی انگشتری لعل و کمر خاصهٔ کانی دوش آمده بوده‌‌‌ست و مرا خواب ببرده آن شاه دلارامم و آن محرم جانی بشکسته دو صد کاسه و کوزه شه من دوش از عربده مستانه بدان شیوه که دانی گویی که گزیده‌‌‌ست زمستی، رخ من بر کز شاه رخ من بر،گازیست نهانی امروز درین خانه همی‌بوی نگار است زین بوی به هر گوشه نگاریست عیانی خون در تن من بادهٔ صرف است ازین بوی هر موی ز من هندوی مست است شبانی گوشی بنه و نعرهٔ مستانه شنو تو از قامت چون چنگ من الحان اغانی هم آتش و هم باده و خرگاه، چو نقد است پیران طریقت بپذیرند جوانی در آینهٔ شمس حق و دین شه تبریز هم صورت کل شهره و هم بحر معانی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5257