گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را رهایی نیست زین خار شلایین هیچ دامن را جنون دوری از عقل گرانجان کرد آزادم که می گردد دل از سرگشتگی خالی فلاخن را به پایان زود می آید، بود شمعی که روشنتر درین عالم اقامت کم بود جانهای روشن را میسر نیست آزادی ز خود بی همت مردان که جز رستم برون می آورد از چاه بیژن را؟ دم جان بخش را تأثیر در آهن دلان نبود نسازد قرب روح الله روشن، چشم سوزن را ندارد سیری از روی نکو، چشم نظربازان تهی چشمی نگردد کم ز مهر و ماه، روزن را ندارد عاقبت بین شکوه صائب از سیه بختی که حق بیش است بر آیینه از گلزار، گلخن را صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/52615