گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی از جنبش او، جنبش این پرده نبینی؟ از تابش آن مه،که در افلاک نهان است صد ماه بدیدی تو در اجزای زمینی ای برگ پریشان شده در باد مخالف گر باد نبینی تو، نبینی که چنینی؟ گر باد ز اندیشه نجنبد تو نجنبی وان باد اگر هیچ نشیند، تو نشینی عرش و فلک و روح درین گردش احوال اشتر به قطارند و تو آن بازپسینی می‌جنب تو بر خویش و همی‌خور تو ازین خون کندر شکم چرخیکی طفل جنینی در چرخ دلت ناگه یک درد درآید سر برزنی از چرخ، بدانی که نه اینی ماه نهمت چهرهٔ شمس الحق تبریز ای آنکه امان دو جهان را تو امینی تا ماه نهم صبر کن ای دل تو درین خون آن مه تویی ای شاه که شمس الحق و دینی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5265