تو آن ماهی که در گردون نگنجی تو آن آبی که در جیحون نگنجی تو آن دری که از دریا فزونی تو آن کوهی که در هامون نگنجی چه خوانم من فسون، ای شاه پریان؟ که تو در شیشه و افسون نگنجی تو لیلی‌یی، ولیک از رشک مولی به کنج خاطر مجنون نگنجی تو خورشیدی، قبایت نور سینه‌ست تو اندر اطلس و اکسون نگنجی تویی شاگرد جان افزا طبیبی در استدلال افلاطون نگنجی تو معجونی که نبود در ذخیره ذخیره چیست؟ در قانون نگنجی بگوید خصم تا خود چون بود این؟ تو از بی‌چونی و در چون نگنجی چنین بودی، در اشکم گاه دنیا بگنجیدی، ولی اکنون نگنجی مخوان در گوش‌ها این را، خمش کن تو اندر گوش هر مفتون نگنجی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5274