گریه بسیار بود نو به وجود آمده را خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را نیست چون ماتمیان کار به جز گریه و آه به سراپرده این چرخ کبود آمده را حاصلی نیست به جز شستن دست از هستی خواب، در رهگذر سیل فرود آمده را چون برآید ز گریبان سر خجلت فردا پیش درگاه لئیمان به سجود آمده را؟ ساحلی نیست به جز دامن صحرای عدم خس و خاشاک به دریای وجود آمده را نیست جز وحشت ازین عالم پرشور نصیب جان از غیب به صحرای شهود آمده را لازم ذات بود سرکشی و مغروری همچو ابلیس ز آتش به وجود آمده را نیست یک چشم زدن بیش حیاتش چو شرر صائب از پرده برون بهر نمود آمده را صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/52748