کریما تو گلی، یا جمله قندی؟ که چون بینی مرا، چون گل بخندی عزیزا تو به بستان آن درختی که چون دیدم تو را، بیخم بکندی چه کم گردد زجاهت گر بپرسی که چونی در فراقم؟ دردمندی؟ من آنم کز فراقت مستمندم تو آنی که خلاص مستمندی درین مطبخ هزاران جان به خرج است ببین تو ای دل پرخون که چندی چو حلقه بر درت گر چه مقیمم چه چاره، چون تو بر بام بلندی؟ بیا ای زلف چوگان، حکم داری که چون گویم درین میدان فکندی سپند از بهر آن باشد که سوزد دلا می‌سوز، دلبر را سپندی بیا ای جام عشق شمس تبریز که درد کهنه را تو سودمندی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5275