ببین این فتح، زاستفتاح تا کی؟ ز ساقی مست شو، زین راح تا کی؟ درین اقداح صورت، راح جانی‌ست نظاره‌ی صورت اقداح تا کی؟ چو مرغابی ز خود برساز کشتی صداع کشتی و ملاح تا کی؟ تو سباحی و از سباح زادی فسانه و باد هر سباح تا کی؟ نفخت فیه جان بخشی‌‌‌ست هر صبح فراق فالق الاصباح تا کی؟ چو جان بالغان لوحی‌‌‌ست محفوظ مثال کودکان زالواح تا کی؟ چو فرموده‌‌‌ست رزقت زآسمان است زمین شوریدن ای فلاح تا کی؟ ازان باغ است این سیب زنخدان قناعت بر یکی تفاح تا کی؟ جراحت راست دارو حسن یوسف دوا جستن زهر جراح تا کی؟ ز هر جزوت چو مطرب می‌توان ساخت زچشمت ساختن نواح تا کی؟ چو نفس واحدیم از خلق و از بعث جدا باشیدن ارواح تا کی؟ دهان بربند در دریا صدف وار دهان بگشاده چون تمساح تا کی؟ دهان بربند و قفلی بر دهان نه ز ضایع کردن مفتاح تا کی؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۵۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5278