ز کوه غم دل و دست گشاده را غم نیست که سنگ، بار نگردد به دل فلاخن را دلیل جوهر ذاتی است با ضعیفان خلق که تیغ تیز رباید ز خاک سوزن را نکرده سیر دل و چشم خوشه چینان را به خانه نقل مکن زینهار خرمن را گناه ماست شب وصل اگر بود کوتاه کند به موسم حج کعبه جمع دامن را به کفر و دین شده ام از صفای دل یکرنگ که رنگ ظرف بود آبهای روشن را میان قهر خدا و عدو مشو حایل به انتقام الهی گذار دشمن را چنان ز چشم بد خاکیان هراسانم که میل می کشم از آه، چشم روزن را کشید هر که ز خصم انتقام خود صائب ز انتقام خدا امن کرد دشمن را مکن دلیر نگاه آن بیاض گردن را به تیره شب مکن اندوده صبح روشن را صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/52838