ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا ز کار شهپر روح الامین گره بگشا میان اگر نکنی باز، اختیار از توست به حق خنده گل کز جبین گره بگشا! گرهگشای کریمان، کف سؤال بود ز کار خرمنم ای خوشه چین گره بگشا گره به هستی موهوم چون حباب مزن بگیر ناخنی از موج و این گره بگشا کلید قفل تو در اندرون خانه توست به زور همت خود از جبین گره بگشا چو شمع بر سر این نیم جان چه می لرزی؟ ز رشته نفس واپسین گره بگشا صریر خامه صائب دلی گرفته نهشت اگر تو عقده گشایی، چنین گره بگشا صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/52848