دلا رو رو، همان خون شو که بودی بدان صحرا و هامون شو که بودی درین خاکستر هستی چو غلطی؟ در آتشدان و کانون شو که بودی درین چون شد چگونه، چند مانی؟ بدان تصریف بی‌چون شو که بودی نه گاوی، که کشی بیگار گردون بران بالای گردون شو که بودی درین کاهش چو بیماران دقی به عمر روزافزون شو که بودی زبون طب افلاطون چه باشی؟ فلاطون فلاطون شو که بودی ایم هو کی، اسیرانه چه باشی؟ همان سلطان و بارون شو که بودی اگر رویین تنی، جسم آفت توست همان جان فریدون شو که بودی همان اقبال و دولت بین، که دیدی همان بخت همایون شو که بودی رها کن نظم کردن درها را به دریا در مکنون شو که بودی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5286