صلا ای صوفیان کامروز باری سماع است و نشاط و عیش آری صلا کز شش جهت درها گشاده‌ست ز قعر بحر پیدا شد غباری صلا کین مغزها امروز پر شد ز بوی وصل جانی، جانسپاری صلا که یافت هر گوشی و هوشی ز بی‌هوشی مطلق، گوشواری صلا که ساعتی دیگر نیابی ز مشرق تا به مغرب هوشیاری دران میدان که دیاری نمی‌گشت به هر گوشه‌‌‌ست روحانی سواری چو هیزم اندرین آتش درآیید که تا هفتم فلک دارد شراری میان شوره خاک نفس جزوی به هر سویی درختی، جویباری تو اندر باغ‌ها دیدی که گیرد درختی مر درختی را کناری مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5289