به تن با ما، به دل در مرغزاری
چو دربند شکاری، تو شکاری
به تن این جا میان بسته چو نایی
به باطن همچو باد بیقراری
تنت چون جامهٔ غواص بر خاک
تو چون ماهی، روش در آب داری
درین دریا بسی رگهاست صافی
بسی رگهاست کان تیره است و تاری
صفای دل ازان رگهای صافیست
بدان رگ پی بری، چون پر برآری
دران رگها تو همچون خون نهانی
ور انگشتی نهم، تو شرم داری
ازان رگهاست بانگ چنگ خوش رگ
ز عکس و لطف آن زاری ست، زاری
ز بحر بیکنار است این نواها
که میغرد به موج از بیکناری
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۹۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5317