ریخت دندان و هوای می و پیمانه بجاست مهره برچیده شد و بازی طفلانه بجاست دل سیاه است اگر گشت بناگوش سفید پا اگر نیست بجا، لغزش مستانه بجاست خارخاری به دل از عمر سبکرو مانده است مشت خار و خسی از سیل به ویرانه بجاست آسیا گر چه برآورد ز بنیادش گرد هوس نشو و نما در گره دانه بجاست نسبت شوق به هجران و وصال است یکی رفت ایام گل و شورش دیوانه بجاست یار نوخط شد و آغاز جنون است مرا شمع خاموش شد و گرمی پروانه بجاست چشم من بر در و دیوار حرم افتاده است نگذارند مرا گر به صنمخانه، بجاست گر چه در خواب گران عمر سر آمد صائب همچنان رغبت شیرینی افسانه بجاست صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53609