از خط سبز نشد یک سر مو حسن تو کم در ته زنگ ز شمشیر تو جوهر پیداست نبض سیلاب بهارست رگ ابر بهار عالم آشوبی ازان زلف معنبر پیداست برق را ابر نسازد ز نظرها پنهان شوخی حسن بتان از ته چادر پیداست پیچش مو دهد از آتش سوزنده خبر سوز مکتوب من از بال کبوتر پیداست به نمکزار توان پی ز نمکدان بردن شوری بخت من از دیده اختر پیداست چشم بد دور ازان سلسله زلف دراز که ز هر حلقه او عالم دیگر پیداست از گرانسنگی در دست سبک مغزی من شورش بحر ز بی تابی لنگر پیداست این نه خط است که از عارض دلبر پیداست پیچ و تاب من ازان عارض انور پیداست صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53616