هر که از درد طلب شکوه کند نامردست عشق دردی است که درمان هزاران دردست کثرت خلق به وحدت نرساند نقصان که علم غوطه به لشکر زده است و فردست مهر و مه نور دهد تا نظر ما بیناست چرخ در گرد بود تا سر ما در گردست کوچه گردان جنون موج سرایی دارند عشرت روی زمین رزق بیابانگردست جرم ابنای زمان را ز فلک می دانیم هر چه شب دزد نماید گنه شبگردست مس طلا می شود از نور عبادت صائب روی شبخیز چو خورشید ازان رو زردست صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53642