لطف و قهر تو به چشم من غمناک یکی است نظر مرحمت و حلقه فتراک یکی است چه گره واکند از خاطر من ابر بهار؟ دانه سوخته و خاطر غمناک یکی است نسبتی نیست به خورشید گل روی ترا اینقدر هست که خوی تو و افلاک یکی است چون خزان آتش بیداد زند در گلشن چهره نازک گل با خس و خاشاک یکی است نشود نشأه می مختصر از شیشه و جام فیض جام جم و آیینه ادراک یکی است رتبه مردم افتاده کجا، خاک کجا گر چه در مرتبه، افتادگی و خاک یکی است بیخبر شد ز جهان هر که گرفتار تو شد فیض زنجیر تو و سلسله تاک یکی است به قبول نظر عشق توان گشت تمام در همه روی زمین آینه پاک یکی است سربرآورده ام از قلزم وحدت صائب سرمه در دیده انصاف من و خاک یکی است صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53764