هر که از اهل جهان گوشه عزلت نگرفت رفت از دست و رگ خواب فراغت نگرفت وحشت روی زمین زیر زمین خواهد یافت هر که در روی زمین خوی به وحدت نگرفت آمد انگاره و انگاره از این عالم رفت هر که اندام ز سوهان نصیحت نگرفت رفت بر باد فنا عمر گرامی افسوس پیش این شمع کسی دست حمایت نگرفت هر که در مجلس می گریه مستانه نکرد خون دل خورد و گلاب از گل صحبت نگرفت فقر مشاطه جو دست که دست از زر و سیم تا نگردید تهی، دامن شهرت نگرفت آفت زندگی و راحت مردن را دید خضر از تشنه لبان آب ز خست نگرفت صائب این با که توان گفت که با چندین درد خبر از ما یکی از اهل مروت نگرفت صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53840