ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت فغان که تشنه ما در کنار زمزم سوخت گذشت پرتو روی تو بر بساط چمن عقیق لاله و گل در دهان شبنم سوخت بس است سوختن خارزار تهمت را به نور چهره چراغی که شرم مریم سوخت ز حد گذشت چو باران، ز برق کمتر نیست بهار و باغ من از گریه دمادم سوخت ز چرب نرمی بدباطنان ز راه مرو که داغهای من از چشم نرم مرهم سوخت ز انقلاب جهان زینهار امن مباش که شمع سور مکرر برای ماتم سوخت دل گرفته ما را به حال خود بگذار که در گشودن این غنچه صبح را دم سوخت ز چشم خیره تردامنان مشو ایمن که گل به آتش سوزان ز چشم شبنم سوخت همان ز خنده بیجا به مرگ خویش نشست اگر چه برق فنا خانمان عالم سوخت همان چراغ مرا نیست روشنی صائب اگر چه از نفس گرم من دو عالم سوخت صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53844