خط نرسته ازان لعل آتشین پیداست ز لطف، زهر خط از زیر این نگین پیداست خبر ز نامه سربسته می دهد عنوان عتاب و ناز تو از صفحه جبین پیداست ز موج، روشنی آب می شود معلوم صفای ساعدت از چین آستین پیداست به درد و صاف می از جام می توان پی برد ز روی خوب تو آثار مهر و کین پیداست عیان بود رگ جان از صفای پیکر تو به رنگ رشته که از گوهر ثمین پیداست هلال و بدر نگردد اگر چه یک جا جمع مه تمام سرین از هلال زین پیداست شده است ناز غرورت یکی هزار امروز در آبگینه نظر کرده ای، چنین پیداست ز حرص نوشی ز چشم تو نیش پنهان است وگرنه نشتر زنبور از انگبین پیداست توان ز ظاهر هر کس به باطنش ره برد ز آب شوری و شیرینی زمین پیداست به امتحان نبود اهل هوش را حاجت عیار عالم و جاهل ز همنشین پیداست ز سایل است نمایان عیار جود کریم که باد دستی خرمن ز خوشه چین پیداست چو آتشی که نمایان بود به شب صائب دل کبابم ازان زلف عنبرین پیداست صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۵۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53854