به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست که میهمان لئیم از حیات خود سیرست گهر ز گرد یتیمی تمام می گردد مس و جود مرا درد باده اکسیرست پیاله چشم و چراغ است شیر گیران را به چشم بیجگران گر چه دیده شیرست کنار کشت مده موسم بهار از دست که موج سبزه به پای نشاط زنجیرست مباش سرکش و مغرور و بی ادب که هدف همیشه از رگ گردن نشانه تیرست ز پیچ و تاب ندارد گزیر روشندل ز موج خویشتن آب روان به زنجیرست چه سود جوهر ذاتی چو کارفرما نیست؟ که بی کش، دم شمشیر پشت شمشیرست ز خضر وحشت سیلاب می کنم صائب خرابی دل مغرور من ز تعمیرست صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۶۸۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53883