فراغ بال طمع کردن از فلک خام است که فلس ماهی این بحر حلقه دام است مرو ز میکده بیرون، که در جهان خراب ز روزنی که نسیمی به دل خورد جام است صفای وقت ز صافی کشان مجو زنهار که این وظیفه رندان دردی آشام است ز تازه رویی جاوید می توان دانست که سرو فارغ از اندیشه سرانجام است نصیب پاک دهانان بود حلاوت عیش شکر ز چرب زبانی حصار بادام است چه لازم است قفس را شکسته دل کردن؟ ترا که وقت پرواز تا لب بام است به لب خموش و به دل باش صد زبان صائب که شکر نعمت ظاهر تمام ابرام است صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53910