به فکر چاره فتادن جگر گداختن است علاج درد چو مردان به درد ساختن است مدان ز عشق جگرسوز حسن را غافل که شمع بیش ز پروانه در گداختن است توان به خانه خرابی ز گنج شد معمور ترا مدار چو طفلان به خانه ساختن است تو از رعونت خود می کشی ز خلق آزار هدف نشانه ناوک ز قد فراختن است ز زخم نیست مرا طالعی چو صید حرم وگرنه شیوه خورشید تیغ آختن است سخن ز دست نوازش زند به دل ناخن که ساز باعث خوشوقتی از نواختن است صفای آینه دل درین جهان، موقوف به نقش نیک و بد و خوب و زشت ساختن است به آه گرم دل سخن نرم گرداندن ز سنگ خاره به تدبیر شیشه ساختن است فغان که نرم شد جان سخت ما صائب به بوته ای که در او سنگ در گداختن است صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۲۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53922