به نیم جلوه کسی کشوری بهم نزده است به یک پیاده کسی لشکری بهم نزده است ز چشم شوخ تو شد ملک صبر زیر و زبر به یک نگاه کسی کشوری بهم نزده است مرا به بلبل تصویر، رحم می آید که در هوای تو بال و پری بهم نزده است هوای خانه بود چون حباب دشمن من بساط عیش مرا صرصری بهم نزده است ز اشتیاق تو بر هم زدم دو عالم را به این نشاط، دو کف دیگری بهم نزده است شمار داغ مرا بوالهوس چه می داند؟ ز پاره های جگر دفتری بهم نزده است سری به عالم آسودگی بکش صائب ترا که کاکل سیمین بری بهم نزده است صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53952