کدام زهره جبین بی نقاب گردیده است؟ که آتش از عرق شرم، آب گردیده است نفس ز سینه مجروح ما دریغ مدار ترا که خون به جگر مشک ناب گردیده است اگر ز دل نکشم آه، نیست بیدردی که رشته ام گره از پیچ و تاب گردیده است ز قرب، دیده من از وصال محروم است محیط، پرده چشم حباب گردیده است اگر ز اهل دلی، باش در سفر دایم که نقطه از حرکت صد کتاب گردیده است زبان شکر بود سبزه دل جویش دلی که از نگه گرم، آب گردیده است ز سیر خانه آیینه چون به بزم آید گمان برند که در آفتاب گردیده است نفس ز سینه من زنگ بسته می آید ز بس که در دل من شکوه آب گردیده است نه هاله است به دور قمر، که خوبی ماه به دور حسن تو پا در رکاب گردیده است به ساقیی است سر و کار من که از رویش بط شراب، مکرر کباب گردیده است ز تخم سوخته ما نظر دریغ مدار ترا که آینه در دست، آب گردیده است به پای خم چه ضرورست دردسر بردن؟ مرا که آب ز تلخی شراب گردیده است ز ترکتاز حوادث مسلمی مطلب ز سیل، کعبه مکرر خراب گردیده است کسی ز سوز دل ماست با خبر صائب کز آفتاب قیامت کباب گردیده است صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53956