آتشینا آب حیوان از کجا آوردهیی؟
دانم این، باری، که الحق جان فزا آوردهیی
مشرق و مغرب بدرد همچو ابر از یک دگر
چون چنین خورشید، از نور خدا آوردهیی
خیرگان روی خود را از ره و منزل مپرس
چون بر ایشان شعلههای کبریا آوردهیی
احمقی باشد اگر جانی بمیرد بعد ازین
چون چنین دریای جوشان از بقا آوردهیی
از قضا و از قدر مر عاشقان را خوف نیست
چون قدر را مست گشته با قضا آوردهیی
مینگنجد جان ما در پوست، از شادی تو
کاین جمال جان فزا از بهر ما آوردهیی
شمس تبریزی جفا کردی و دانم این قدر
کز میان هر جفایی صد وفا آوردهیی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۷۸۶
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5410