این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی؟ یادآوری جهان را زان که در سر داشتی زلف کفر و روی ایمان را چرا درساختی؟ زان که قصد مؤمن و ترسا و کافر داشتی جان‌ همی‌تابید از نور جلالت، موج موج زان که تو در بحر جان، دریا و گوهر داشتی پیش حیرتگاه عشقت، جمله شیران در طلب بس که لرزیدند و افتادند و تو برداشتی هم تو جان را گاه مسکین و اسیر انداختی هم تواش سلطان و شاهنشاه و سنجر داشتی صد هزاران را میان آب دریا سوختی صد هزاران را میان آتشی،‌‌ تر داشتی در یکی جسم طلسم آدمی، اندر نهان ای بسی خورشید و ماه و چرخ و اختر داشتی در چنین جسم چو تابوتی، میان خون و خاک این شهید روح را هر لحظه خوش‌‌تر داشتی آفتابا پیش تو هر ذره‌یی کو شکر کرد مر دهان شکر او را پر ز شکر داشتی از نمک‌‌های حیاتت، این وجود مرده را تازه و خوش بو، چو ورد و مشک و عنبر داشتی شمس تبریزی ز عشقت من همه زر می‌زنم زان که تو بالا و پست عشق، پرزر داشتی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۷۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5417