ای تو جان صد گلستان، از سمن پنهان شدی ای تو جان جان جانم، چون ز من پنهان شدی؟ چون فلک از توست روشن، پس تو را محجوب چیست؟ چون که تن از توست زنده، چون ز تن پنهان شدی؟ از کمال غیرت حق، وز جمال حسن خویش ای شه مردان چنین از مرد و زن پنهان شدی ای تو شمع نه فلک، کز نه فلک بگذشته‌‌‌‌یی تا چه سر است این که تو اندر لگن پنهان شدی؟ ای سهیلی کافتاب از روی تو‌ بی‌خود شده‌ست خیر باشد خیر باشد کز یمن پنهان شدی مشک تاتاری به هر دم می‌کند غمزی به خلق چون که سلطان خطایی، وز ختن پنهان شدی گر ز ما پنهان شوی، وز هر دو عالم، چه عجب؟ ای مه‌ بی‌خویشتن کز خویشتن پنهان شدی آنچنان پنهان شدی ای آشکار جان‌ها تا ز بس پنهانی از پنهان شدن پنهان شدی شمس تبریزی به چاهی رفته‌یی چون یوسفی ای تو آب زندگی چون از رسن پنهان شدی؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۷۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5419