تا چند بشنوم ز رسولان پیام دوست گه دل به نامه شاد کنم، گه به نام دوست عارف ز جام مهر خموشی نیافته است کیفیتی که یافت دلم از کلام دوست رحم است بر کسی که ز کوتاه دیدگی در جستجوی ماه برآید به بام دوست دشمن به بیقراری من رحم می کند در خاطرم عبور کند چون خرام دوست گر میرم از خمار ز دل خون نمی خورم من کیستم که باده گسارم ز جام دوست؟ هر چند ناقص است شود کار او تمام افتاد چشم هر که به ماه تمام دوست در بزم ما به باده و جام احتیاج نیست ما را بس است مستی ذکر مدام دوست از داغ غربتش جگر سنگ خون شود آشفته خاطری که نداند مقام دوست خون می خورد ز ساغر آب حیات، خضر خوشتر ز لطف خاص بود لطف عام دوست ناکامی است قسمت خودکام، زینهار بر کام خود مباش که باشی به کام دوست صائب فزون ز باده لعل است نشأه اش خونی که می خورم ز رخ لعل فام دوست صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۰۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/54215