ساقیا شد عقلها هم خانهٔ دیوانگی
کرده مالامال خون پیمانهٔ دیوانگی
صد هزاران خانهٔ هستی به آتش درزده
تشنگان مرد و زن، مردانهٔ دیوانگی
ما دوسر چون شانهایم، ایرا همیزیبد به عشق
در سر زنجیر زلفش، شانهٔ دیوانگی
در چنین شمعی نمیبینی که از سلطان عشق
دم به دم در میرسد پروانهٔ دیوانگی؟
پنبه در گوشند جان و دل زافسانهی دو کون
تا شنیدند از خرد افسانهٔ دیوانگی
کفشهای آهنین جان پاره کرد اندر رهش
چون درو آتش بزد جانانهٔ دیوانگی
عقل آمد با کلید آتشین آن جا، ولیک
جز کلید او نبد دندانهٔ دیوانگی
چون که عقل از شمس تبریزی به حیرت درفتاد
تا شده یاران و ما دیوانهٔ دیوانگی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۰۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5427