ساخت بغراقان به رسم عید بغراقانی‌یی زهره آمد زآسمان و می‌زند سرخوانی‌یی جبرئیل آمد به مهمان بار دیگر، تا خلیل می‌کند عجل سمین را از کرم بریانی‌یی روز مهمانی‌ست امروز، الصلا جان‌های پاک هین زسرها کاسه زیبا در چنین مهمانی‌یی بانگ جوشاجوش آمد بامدادان مر مرا بوی خوش می‌آیدم از قلیه و بورانی‌یی می‌کشید آن بو مرا تا جانب مطبخ شدم مطبخی پر نور دیدم، مطبخی نورانی‌یی گفتمش زان کفچه‌یی تا نفس من ساکن شود گفت رو، کین نیست ای جان بهرهٔ انسانی‌یی چون منش الحاح کردم، کفچه را زد بر سرم در سر و عقلم درآمد، مستی و ویرانی‌یی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5433