ای دهان آلوده جانی، از کجا می خوردهیی؟
وان طرف کین باده بودت، از کجا ره بردهیی؟
با کدامین چشم تو از ظلمتی بگذشتهیی؟
با کدامین پای راه بیرهی بسپردهیی؟
با کدامین دست بردی حادثات دهر را
از جمال دلربایی، آینه بستردهیی؟
نی هزاران بار خون خویشتن را ریختی؟
نی هزاران بار تو در زندگی خود مردهیی؟
نی هزاران بار اندر کورههای امتحان
درگدازیدی چو مس و همچو مس بفسردهیی؟
نی تو بر دریای آتش، بال و پر را سوختی
نی تو بر پشت فلک، پاهای خود افشردهیی؟
چون ازین ره هیچ گردی نیست بر نعلین تو
از ورای این همه تو چون که اهل پردهیی؟
چشم بگشا سوی ما، آخر جوابی بازگو
کز درون بحر دانش، صافییی، نی دردهیی
گفت جانم کز عنایتهای مخدوم زمان
صدر شمس الدین تبریزی تو ره گم کردهیی
گر یکی غمزه رساند مر تو را ای سنگ دل
از ورای این نشانها که به گفت آوردهیی
بیعلاج و حیلهها گر سنگ باشی در زمان
گوهری گردی ازان جنسی که تو نشمردهیی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۱۲
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5436