اگر او ماه منستی، شب من روز شدستی
اگر او همرهمستی، همه را راه زدستی
وگر او چهرهٔ مستی، به سر دست بخستی
ز کجا عقل بجستی؟ ز کجا نیک و بدستی؟
وگر او در صمدیت بنمودی احدیت
به خدا کوه احد هم، خوش و مست احدستی
و اگر باغ نه مستی، که درو میوه برستی
ز کجا میوهٔ تازه به درون سبدستی؟
سبد گفت رها کن، سوی آن باغ نهان شو
اگر این گفت نبودی، نه مدد بر مددستی؟
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۱۹
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5443