تو فقیری، تو فقیری، تو فقیر ابن فقیری تو کبیری، تو کبیری، تو کبیر ابن کبیری تو اصولی، تو اصولی، تو اصول ابن اصولی تو خبیری، تو خبیری، تو خبیر ابن خبیری تو لطیفی، تو لطیفی، تو لطیف ابن لطیفی تو جهانی، دو جهان را، به یکی کاه نگیری هله ای روح مصور، هله ای بخت مکرر نه ز خاکی، نه ز آبی، نه ازین چرخ اثیری تو ازان شهر نهانی، که بدان شهر کشانی نشوی غره به چیزی، نه ز کس عذر پذیری همگی آب حیاتی، همگی قند و نباتی همگی شکر و نجاتی، نه خماری، نه خمیری به یکی کرم منکس، بدهی دیبه و اطلس نکند بر تو زیان کس، که شکوری و شکیری به عدم درنگریدم، عدد ذره بدیدم به پر عشق تو پران، برهیده ز زحیری اگرت بیند آتش، همگی آب شود خوش اگرت بیند منکر، برهد او ز نکیری مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5446