ز کجایی؟ ز کجایی؟ هله ای مجلس سامی نفسی در دل تنگی، نفسی بر سر بامی هله ای جان و جهانم، مدد نور نهانم ستن چرخ و زمینی، هوس خاصی و عامی عجب از خلوتیانی، عجب از مجلس جانی عجب از ارمن و رومی، عجب از خطهٔ شامی عجب آن چیست مشعشع، رخت از نور مبرقع؟ که مه و مهر به پیشش، کند از عشق غلامی به گلستان جمالت، چو رسد دیدهٔ عاشق به سوی باغ چه آید؟ مگر از غفلت و خامی سیدی انت من أین صاد حسناک ندامی نظر الحق تعالی لک فی البهجة حامی قمر سار الینا حبه فرض علینا سطع العشق لدینا طرد العشق منامی شجر طاب جناه شجر الخلد فداه وجد القلب مناه و کلوا منه کرامی سر خنبی که ببستی، به کرم بازگشایی خرد هر دو جهان را بربایی به تمامی بشنیدیم که دیگی زپی خلق بپختی که ازو یابد اباها همگی ذوق طعامی ز عدم هر چه برآید، چو مصفا نظر آید به دو صد دام درآید، چو تواش دانهٔ دامی ز رخ یوسف خوبان، همه زندان چو گلستان چو چنین باشد زندان، تو چرا در غم وامی؟ هله خاموش مپرسش که کسی قرص قمر را بنپرسد که چه نامی و که یی، وزچه مقامی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5447