مثل ذرهٔ روزن، همگان گشته هوایی که تو خورشیدشمایل به سر بام برآیی همه ذرات پریشان، زتو کالیوه و شادان همه دستک زن و گویان که تو در خانهٔ مایی همه در نور نهفته، همه در لطف تو خفته غلط انداز بگفته که خدایا تو کجایی؟ همه هم خوابهٔ رحمت، همه پروردهٔ نعمت همه شه زادهٔ دولت، شده در لبس گدایی چو من این وصل بدیدم، همه آفاق دویدم طلبیدم، نشنیدم، که چه بد نام جدایی مگر این نام نقیبی بود از رشک رقیبی چه رقیبی، چه نقیبی، همه مکر است و دغایی به جز از روح بقایی، به جز از خوب لقایی مده از جهل گوایی، هله تا ژاژ نخایی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۲۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5449