تو کهیی درین ضمیرم، که فزونتر از جهانی؟
تو که نکتهٔ جهانی، زچه نکته میجهانی؟
تو کدام و من کدامم؟ تو چه نام و من چه نامم؟
تو چه دانهٔ من چه دامم؟ که نه اینی و نه آنی
تو قلم به دست داری و جهان چو نقش پیشت
صفتیش مینگاری، صفتیش میستانی
چو قلم زدست بنهی، بدهیش بیقلم تو
صفتی که نور گیرد ز خطاب لن ترانی
تن اگرچه در دوادو اثر نشان جان است
بنماند از لطافت رخ جان بدین نشانی
سخن و زبان اگرچه که نشان و فیض حق است
به چه ماند این زبانه؟ به فسانهٔ زبانی
گل و خار و باغ اگرچه اثریست زآسمانها
به چه ماند این حشیشی به جمال آسمانی؟
وگر آسمان و اختر، دهدت نشان جانان
به چه ماند این دو فانی به جلالت معانی؟
بفروز آتشی را که درو نشان بسوزد
به نشان رسی تو آن دم که تو بینشان بمانی
هجرالحبیب روحی وهما بلا مکان
حجبا عن المدارک لنهایة التدانی
و هواءه ربیع نضرت به جنان
وجنانه محیط وجنانه جنانی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۴۴
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5468